خودش را پسرعمه سردار شهید سید محمد حجازی معرفی و صحبت خود را با معرفی خانواده حجازی آغاز میکند، در ادامه هم گریزی به روزهای مبارزه قبل و بعد انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و زندگی حاج محمد میزند.
گروه سیاسی ایران روبو کمپ اصفهان؛ خودش را پسرعمه سردار شهید سید محمد حجازی معرفی و صحبت خود را با معرفی خانواده حجازی آغاز میکند: خانواده آنها از قبل از انقلاب مذهبی بودند و حتی اگر به ۱۰۰ سال قبل هم نگاه کنیم پدربزرگ او سیدی بزرگوار و کاردرست بود، پدرش هم فردی مذهبی بود و عمرش را با کارهای خیر تمام کرد.
همین اول صحبت دلتنگی خود را میان کلمات نشان میدهد: غیر از ارتباط فامیلی رفت و آمد زیادی با آنها داشتم و میدیدم که عشق و علاقه زیادی به امام(ره) دارند؛ سه برادر بودند برادر اول احمد که عمر خود را وقف انقلاب کرد و در سپاه حضور داشت، او مدتی قائم مقام آقای رفیقدوست مسؤول تدارکات سپاه بود و در زمان بنیصدر با وجود تنگناها و مسائل موجود به نیروهای سپاه کمک میکرد تا در جنگ بتوانند اقداماتی انجام دهند و در نهایت در همین مسیر به شهادت رسید. مراقب باش با کتابهایم مرا لو ندهی انگار که یاد خاطرات شیرین دوران جوانی افتاده است و با ذوق ادامه میدهد: احمد با کتابهای انقلابی به خانه ما میآمد و گاهی کتابهای مرا میبرد که به او میگفتم «احمد آقا من به این کتابها مهر زدم و مواظب باش لو نره» و او هم کتابها را زیر پیراهنش قایم میکرد؛ یکبار که دستگیر شدند شبانه کتابهایی که در دست آنها داشتم منتقل کردم چون در آن موقع گاهی با یک کتاب حکم اعدام صادر میکردند. و حالاست که صحبت دقیقا به همانجایی میٰرسد که انتظارش را میکشیدم، زندگی حاج محمد حجاری: حاج محمد دومین پسر خانواده و فردی بسیار آرام، کمحرف و اهل فکر بود؛ به حوزه علمیه و پس از آن به دانشگاه رفت در همین راستا فردی با سواد بود اما در نهایت در سپاه مشغول به کار شد چون دوست داشت به انقلاب، رهبری و مردم خدمت کند، همچنین در دفاع مقدس نیز نقشی فعال داشت و با شهیدان خرازی و ردانیپور بود در ادامه نیز در جبهه مقاومت حضور و حاج قاسم از فکر او استفاده زیادی میکرد و امید زیادی به او داشت و پسر سوم هم مجید بود که طلبه شد و او هم فوت کرد.
خانهای که بدون هیچ استفادهای فروخته شد جذابترین بخش مصاحبه شنیدن خاطرات است، با ذوق دستانم را زیر چانه میگذارم و ادامه ماجرا را میشنوم: داییام منزلی برای پسرانش ساخته بود اما فروخت و وقتی از پرسیدم چرا اینکار را کردی پاسخ داد پسرها هیچوقت به آن خانه نیامدند و حتی وقتی احمد از مأموریت برمیگردد جلوی درب خانه در ماشین خوابیده و میتوان گفت هیچکدام به مال دنیا هیچ علاقهای نداشتند. و حالا نوبت به خاطره بعدی میرسد: روزهای ابتدای پیروزی انقلاب به مقر ساواک در خیابان کمال اسماعیل رفته و آنجا را تصرف کردیم؛ اولین نفراتی که برای مراقبت بالای ساختمان ایستاده بودند احمد و محمد بودند و بعدها گفتند در اسلحهها چیزی نبوده ولی برای ابهت آنها را در دست داشتند. نسبت به خانواده حساسیت زیادی داشت قطعا فردی مانند حاج محمد حجازی مشغلههای فراوانی داشته اما برایم سؤال بود که در میان این همهکار چطور به خانواده میرسید که پاسخ میدهد: حاج محمد بسیار خانواده دوست بود، شهید بهشتی همیشه میگفت باید جمعهها را وقف خانواده کنیم و او هم به همین جمله عمل میکرد؛ وقتی از لبنان میآمد مادرش را چندبار به سوریه برد و با خانواده گرم بود؛ وقتی پدرش مریض بود از او مراقبت زیادی میکرد و بهطور خلاصه نسبت به خانواده حساسیت زیادی داشت و با وجود گرفتاریهای زیاد هیچگاه از خانواده غافل نمیشد.
اما نام حاج محمد حجازی با روضههای حضرت زهرا(س) گره خورده و ظاهرا این پیوند تاریخی طولانی دارد: پدر بزرگ سردار حجازی اهل روضه بود و هیچگاه در خانهشان روضه هفتگی قطع نمیشد؛ پدرش نیز همینطور بود و به یاد دارم سخنرانانشان افرادی مانند آیتالله دولابی بوده و در این مدت هم روضههایشان قطع نشده، حاج محمد نیز در هرجایی که بود ۳ روز از دهه فاطمیه را در خانه تهرانش روضه میگرفت و یکبار که به روضه او رفتم دیدم سردار سلیمانی، اشتری نیز در آنجا حضور داشتند و الآن هم پسرش این مسیر را ادامه میدهد. اگر اتفاقی برای شما بیفتد آموزش و پرورش تعطیل میشود از موضع او در بزنگاههای سیاسی میپرسم و میشنوم: در زمان امام(ره) در خط ایشان قرار داشت و پس از وفات ایشان نیز خط ولایت رهبری را ادامه داد و در فتنههای مختلف یک لحظه از رهبر انقلاب جدا نشد؛ او تحلیلهای سیاسی دقیقی و در عین حال در وسط میدان حضور داشت و مانند برخی از افراد نبود که پس از خوابیدن آتش حاضر میشوند. و گفتوگویمان با یادآورهای از خاطرات دفاع مقدس به پایان میرسد؛ در زمان دفاع مقدس با جمعی از همکاران و معلمان به جبهه رفتیم و بهجایی رسیدیم که حمله عراقیها آغاز شد اما حاج محمد تأکید داشت شما به عقب بر میگردید چون اگر اتفاقی بیفتد آموزش و پرورش اصفهان تعطیل میشود و در نهایت ما را به عقب بردند.
**گفتوگو با مرتضی آرسته؛ پسر عمه و دوست سردار شهید سید محمد حجازی پایان پیام/۶۳۱۲۵/ح